خلاصهای از گفتوگو با «ر. اعتمادی» نویسندهای برای سه نسل
درباره اين گفت و گو:
در تمامی كشورهای جهان امروز، از جمله كشور ما، دو گروه نويسنده و داستان سرا، ولی در دو مسير كاملاً جداگانه، آثار و نوشتههای خود را ارايه میكنند. گروه اول قلمرو خوانندگان آثارشان طيفی گسترده را در بر میگيرد و آثارشان در ميان طبقات مختلف، اعم از روشنفكران و صاحبان تحقيقات بالا تا افرادی با تحصيلات در حدود خواندن و نوشتن خواننده و علاقمند دارد، اينان بيشتر نويسندگان حرفهای هستند و آثارشان به چاپهای متعدد میرسد، زندگی آنان به صورت حرفهای از تنها شغل و حرفهشان يعنی نويسندگی میگذرد. در گروه دوم نويسندگانی قرار دارند كه بيشتر به صورت «آماتور» و صرفا براساس برداشتهای فكری و ذوقی و به گونهای تجربی مینويسند، بسياری از اين گروه طی دوره فعاليت نويسندگی، بيشتر از سه چهار داستان و رمان ندارند، شغل اصلی آنها كار ديگری غير از نويسندگی است، معمولاً هم به علت سبك و سياق ناآشنا در كار نوشتن، آثارشان با شمارهگان اندك منتشر میشود يا فقط در قشر خاصی از جامعه خواننده دارند.
نظير چنين گروهبندی در ساير رشتههای هنری، نظير شعر و نقاشی و مجسمهسازی هم به چشم میخورد.
در اين شماره، خبرنگار ما به ديدار يكی از نويسندگان مطرح گروه اول ـ گروه پرخواننده و حرفهای رفته كه آثار متعددش بين سه نسل كشور ما خواننده و علاقمند داشته و توانسته است در هر سه نسل گروه انبوهی از طبقات مختلف را همراه داشته باشد.
در مورد تولد و خانوادهای كه در آن به دنيا آمديد صحبت كنيد.
من در شهر لار، يكی از جنوبیترين شهرهای قديمی استان فارس متولد شدم. در بعضی كتب تاريخی خواندهام كه اين شهر از شهرهای عصر هخامنشی است.
از پدر و مادرتان بگوييد.
پدرم بازرگان متوسطی بود، مردی زحمتكش و در تجارت اهل خطر، سالها در لار ـ تهران و اواخر عمر در كويت به كار تجارت مشغول بود، تقريبا مثل همه مردان لاری كه برای كار به شيخنشينها میروند او هم بخش عمدهای از زندگیاش را همينگونه گذراند ـ پدرم مردی مدرن و امروزی بود و از هواداران دكتر مصدق ـ مادرم زنی شجاع و پيشتاز در زندگی امروزی و نوآور، خدايشان بيامرزد.
شما چندمين فرزند خوانواده هستيد؟
من اولين. پس از من دو برادر و چهار خواهر متولد شدند. همهشان در قيد حيات هستند.
از تحصيلات خودتان بگوييد؟
دوره ابتدايی در دبستان همت لار خواندم. در سال ششم دبستان بودم كه به علت انشاء جالبی كه نوشته بودم كتابی از تهران برايم جايزه آمد. پس از خاتمه دوره دبستان، تمامی اعضای خانواده به تهران آمديم و ساكن پايتخت شديم و هنوز هم هستيم.
در تهران به كدام دبيرستان رفتيد؟
پدرم يك سال پيش از مهاجرت خانوادهاش به تهران به اين شهر آمده بود و مديريت مسافرخانهای را در شمسالعماره به عهده داشت، ما به محض ورود در يكی از كوچههای منتهی به بازارچه مروی ساكن شديم و طبعا من هم به دبيرستان مروی رفتم كه در آن زمان نو بنياد بود و دبيران مشهوری داشت. مثل استاد زرين كوب، استاد شاهرخ مسكوب، استاد حيدريان، اين نفر آخر كاشف استعداد ادبیام بود و مرا با ادبيات جديد آشنا كرد و از همانزمان شروع به نوشتن كردم. اولين مقالههای من، وقتی در سال سوم دبيرستان درس میخواندم در روزنامههای آن دوران چاپ شد.
چه روزنامهای؟
روزنامه ساسانی و روزنامه داد و بيداد. من در رشته علوم اجتماعی دانشكده ادبيات دانشگاه تهران پذيرفته شدم. البته پيش از رفتن به دانشگاه برای كمك به هزينه خانواده، به خدمت سربازی رفتم، در آن دوره ديپلمهها افسر وظيفه میشدند. دوره افسری وظيفه را در شهر رشت و در مرز آستارا و پادگان منجيل گذراندم. اين دوره برای من كه عاشق نوشتن بودم، دانشگاه مردمشناسی بود و در شناخت مردمان نواحی مختلف ايران، فرهنگهای بومی و محلی اثر مثبتی گذاشت.
چه سالی به روزنامه رفتيد؟
سال 1335. من پيش از آن كه تحصيلات دانشگاهیام را شروع كنم.
مجموعا بيش از ده پاورقی در سيزده سال حيات مجله جوانان از من منتشر شد كه معروفترينشان از اين قرار بود: بازی عشق، كفشهای غمگين عشق، روزهای سخت بارانی، شب ايرانی، يك لحظه روی پل، جسور، چهل درجه زير شب، اتوبوس آبی، شاهد در آسمان كه پس از خاتمه انتشار در مجله جوانان، بلافاصله به صورت كتاب چاپ میشد بگذاريد يك نكته را روشن كنم. در يك دوره طولانی از عمر ادبيات و رمان كشور ما، اين بازارچه سياست بود كه تكليف نويسندگی و نويسندگان را روشن میكرد، بانی و مسبب چنين برداشتی هم حزب توده بود.
چرا از آن زمان تا كنون پاورقی نويسی در ايران از اعتبار ويژهای در اذهان اهل ادب برخوردار نشده است؟
هر وقت میديدند كه جامعه كتابخوان آثار يك نويسنده را كه در خط فكریاش نبود، ارج میگذراند و میخوانند، به انواع و اقسام راهها، از جمله تحقير پاورقی نويسی، به آنها صدمه میزدند، در حالی كه آنها ـ همين پاورقی نويسان ـ از چنان قدرت قلمی برخوردار بودند كه میتوانستند دهها هزار خواننده را ماهها به دنبال خود بكشند. بگذاريد يادآوری كنم كه بسياری از نويسندگان طراز اول جهان هم پاورقی نويس بودهاند.
میتوانيد از چندنفرشان نام ببريد؟
بله! داستايوفسكی، بالزاك، ديكنز، هوگو، همينگوی و بسياری ديگر.
چاپ در مجله اقتصاد و زندگی، شماره 18 مهر و آبان 1385