درباره «گل تیتی»
وقتى چند فراز از كتاب شیرین گل تىتى را مىخوانید، در بستر حوادث زندگى او، در امواج پرطنین شظ وجود او، در نواى لبریز از افسون عشق او، چنان جارى مىشوید كه تك ضربههاى قلبتان را از اعماق جان مىشنوید، گل تىتى، این بانوى رازدار و معصوم و شگرفت، در وجود شما مىشكفد، شما در پیچ و خم خیزابهاى زندگى او، به دگرگونى، به صلابت، به حیات تازه، به تفسیرى متفاوت از سّر حیات مىرسید. با او زندگى مىكنید. هر مرد آزادهاى دوست دارد با چنین اسطورهاى آشنا شود، و وقتى در میابید كه او در یك شب ظلمانى، در یك شب دیجور، گرفتار قهر طبیعت شده. همه چیزش حتى یوسف ناز كلائى، تنها انیس و مونس و عشق بزرگش را از دست داده، از اعماق جان گریه مىكنید. اما قصه بعد از این راز آلود، شورانگیز، پرتلاطمتر است. بخوانید این داستان شورآفرین را، این قصه عشق را، كه در آن دلى بیقرار، جانى گداخته و انسانیتى دست نیافتنى، به زیبایى روایت شده است.
از مجله طلوع زندگی، نوروز 1364