درباره «برای که آواز بخوانم»
برای كه آواز بخوانم داستانی است از سرگشتگیها و نابسامانيهای جوانی از نسل حاضر و نويسنده آن اعتمادی كه ما با آثار ديگرش مثل «تويست داغم كن» و «ساكن محله غم» آشنائيم چنان با زوايای اجتماع آشناست و با چنان ديد خاص و روشن بينانهای مسائل مربوط بجوانان را مينگرد كه گويی خواننده با پرسناژ داستان همگام است و تا پايان داستان از اين همگامی ناگزير...اعتمادی از نويسندگان نسل جوان است و طبعا بايد مسائل مربوط به آنها را با درك و انديشهای وسيع بنگرد و همينطور هم هست. بهر حال در اين كتاب نويسنده، قهرمان داستان را كه نيمه ديوانه، يا نيمه فيلسوف، نيمه ولگرد و نيمه بازرگان است در برابر چند عشق مختلف قرار ميدهد و در برابر همه اين عشقها قهرمان داستان سرگردان است، هم میخواهد و هم ميراند، همه اين عشقها دل تشنه او را سيراب نمیكند.