کفشهای غمگین عشق
شايد كمتر كتابخوانی را با حداقل سه چهار دهه گذرِ عمر بتوان يافت كه پس از شنيدن نام «ر. اعتمادی» بیاختيار به ياد «كفشهای غمگين عشق» نيفتد ـ حتی اگر اين كتاب را نخوانده باشد. بطوری كه اين دو نام با يكديگر عجين شده و آن كتاب مظهر اين نويسنده بوده است.
سالهای سال از اولين چاپ اين كتاب میگذرد و بطور طبيعی خواننده امروزی میبايد با آن كمی احساس غربت كند. ولی در مورد اين كتاب، چنين نيست. و شايد اگر بخواهيم دليلی براين امر بيابيم، كمی كار دچار مشكل گرديم. چگونه است كه از چاپ يك رمان چند دهه میگذرد ولی هنوز هم میتواند جوانان و ميانسالان امروز را اقناع كند. و چگونه است كه در مورد اين كتاب، دو يا سه نسل متوالی توانستهاند از خواندن آن لذت ببرند؟ مهمترين دليل بر اين مطلب، بررسی عشقی پاك و بیآلايش است كه میتواند با گذشت سالها، هنوز هم جذاب و زيبا باشد. جوان امروز ما هم نياز به عشقی بی آلايش دارد كه لااقل بايد آن را در داستانها بيابد و سپس به عرصه زندگی تعميم دهد.