درباره «عالیجناب عشق»
اعتمادی در اين كتاب دو دلداده عاشق را در اوج هيجانها در انتهای شرم و آزرم با هم مواجه میسازد. و با اين كار چنان صحنههای زيبا و دلنشين خلق میكند، كه مخاطبش را نيز به نغمه و نوا در میآورد. معمولاً نويسندگان از خلق صحنههای دشوار و پرانحنا میگريزند، و چنين صحنهها را با گفتن چند جمله درز میگيرند، اما اعتمادی چنين نمیكند و در برابر حيرت مخاطبش آنها را به تصوير كشيده و بر زيبائی و قدرت و عمق آن میافزايد...استادی ديگر نويسنده در اين است كه داستان را طوری مینويسد كه مخاطبانش هرگز قادر به گمانهزنی نمیگردند. و بیاختيار و با شور و التهاب و جان و خرد بدنبال قصه روان میشوند. و استادی ديگر اعتمادی در شناختی است كه از هيجانها و اضطرابهای دل و جان دختران جوان دارد. تصويری كه از حس و حال دختران جوان بدست میدهد. شايد كه آنها را به تحسينی از شناخت دقيق و صواب نويسنده وادار سازد.
روايت عشق را بارها از زبان بسياری شنيدهايم.
ولی امروز نگاهی ديگرگونه
از لطافت و زيبايی عشق را میآزمائيم...
نگاهی كه طيف وسيعی از مردمان ما در بر میگيرد:
از جوانان امروز تا جوانان ديروز.
و آنگاه كه به پايان كتاب میرسيم،
ميدانيم كه چرا «عاليجناب عشق»...
از شماره 108 جلد طلوع زندگی، نوشته کریم میرزالو