ر. اعتمادی؛ دودی كه از كنده بلند شده است!
ر ـ اعتمادی يكی از پديدههای عرصه كتاب و مطبوعات در دهه چهل بوده است. از آن پديدههايی كه تاريخ مصرف دارند، تحليلگران آن دوره، حتی پس از انتشار نقدی كه سيدمحمد علی جمالزاده بر يكی از كتابهايش نوشته بود (ساكن محله غم) او را تب تندی میدانستند كه زود آمده و زود میرود، اما در نخستين سالهای دهه 80 يكی از كتابهای او (عاليجناب عشق) در مدتی كمتر از دو سال 7 بار تجديد چاپ شد و آن نظريه را باطل كرد.
هفته پيش به ديدارش رفته بودم. تازه از سفر دو ماهه آمريكا بازگشته بود. از شيطنتها و شيرينیهای نوههايش تعريف میكرد. در آپارتمان او، دو خانواده سه و پنج نفره برای ديدار و گفت و گو و گرفتن امضا آمده بودند. اعتمادی كه خود سالها هر سوژهای را برای مصاحبه شكار میكرد در اين سالها تن به مصاحبه مطبوعاتی نمیدهد، اما دوستدارانش را میپذيرد. و به پرسشهايشان پاسخ میدهد. دوستدارانش هر چقدر خواستند عكس يادگاری گرفتند و كتابهايی كه همراه داشتند، به امضای يادگاری رسيد. وقتی رفتند فقط اين توضيح را داد:
يكی دو سالی است كه به نمايشگاه بينالملی كتاب میروم. در غرفه يكی از ناشرانم در يك روز حدود 300 كتاب امضا كردم. آنقدر به پرسشها جواب دادم و عكس گرفتم كه از خستگی دلنشين آن كار سنگين، شب بدون شام خوابيدم. اين گروه از طريق يكی از ناشرانم (انتشارات شادان) تلفن مرا گرفتند و چنان مهربان بودند و صميمی كه نتوانستم وقتی كوتاه برای يك ديدار ندهم.
يكبار دوباره راز ماندگاریاش گفته بود از اين شاخه به آن شاخه نپريدم، ژانر خاصی در رماننويسی پيش گرفتم، همان را كه استقبال شده بود ادامه دادم. برای نوكتابخوانها، جوانها، دبيرستانیها و دانشجوها كتاب نوشتم. به منتقدين و مخالفينم گفته بودم خوانندگان امروز من خوانندگان فردای آثار آنها خواهند بود، نگران نباشند.
از شيرينترين و لذت بخشترين خاطرات زندگی او ملاقات تصادفی و ديدار با شخصيتهايی است كه وقتی او را میشناسند، میگويند در جوانی كتابهای او را خواندهاند.
بخشی از مقاله مجله اقتصاد و زندگی، بهقلم مانی جمشیدی، 4 مهر 1383